2010/08/10

#803

من که نه و من هیچ ، به کسان دیگر اینقدر راحت انگ نچسبان رفیق !


هنوز تهران بودم . آخرین شبها و روزهائی بود که هنوز میتوانستم تهران را نفس بکشم . به هزار و یک آمار و دلیل قرار شد که خیلی زود از ایران خارج بشوم . تهش هیچکس و هیچکدام از فامیل و نزدیکانم را هم نشد که ببینم برای حداقل دیداری که تکرارش نمیدانم و نمیدانستم که دیگر کی ممکن بشود و حتی یک مختصر خداحافظی . سال قبلش در یک کارگاه ساختمانی کار میکردم . یکی از شبهای گریز در خیابانهای عزیز تهران سوار ماشینم پرسه میزدم . رفتم دم همان کارگاه . یک کانکس جلوی درب ورودی بود که نگهبان افغان کارگاه آنجا سر میکرد و می‌خوابید . تخم سگ اوضاعش همیشه از همه ما کادر فنی کارگاه با تمام آنهمه مدرک تحصیلی و زرت و پورت هم بهتر بود ! تمام اهال کارگاه پول که کم می‌آوردیم می‌رفتیم ازش استقراض خارجی میکردیم و "هدایت" هم در نهایت سخاوت همیشه تمام دارائی‌اش را می‌آورد میگذاشت وسط میگفت بفرما آقای مهندس ! درست به همین جهت هم الآن اسمش را تعمداً آوردم که بگیرند بزنند پدرش را دربیاورند !

عکسی که بیشتر از یکسال همه در فیس بوکم دیدند و با یک لپ تاپ در باگت لودر نشسته بودم ، آن لپ تاپ مال هدایت بود . لپ تاپی که کار با آنرا بلد نبود و من بعداً که از آن کارگاه رفتم و آموزشگاه کامپیوترم را در میدان انقلاب راه انداختم هدایت اولین کارآموز آموزشگاهم بود تا دیگر اینقدر عذاب نکشم که این پسرک کار با لپ تاپش را بلد نیست و شاید که هر دفعه پیش خودش خجالت بکشد که از من و این و آن سوال بپرسد ...

رفتم درب کانکس هدایت را زدم . دوید و آمد . گفتم هدایت خواب نبودی ؟ گفت نه مهندس داشتم فیفا 2010 بازی میکردم ! از او به یک چائی گرم و از من به قدر یک نخ سیگار مهمانی آن شبمان در کانکس طول کشید . سیگارم که تمام شد دستش را گرفتم گفتم هدایت ، من مسافرم ، برگشتنم شاید که خیلی طول بکشد . هدایت ! من که نیستم دوباره خر نشی بری قاطی این بساط گلد گوئیست که من کل تهران بیفتم دنبالت تو را خرکش کنم یک هفته پیش مهندس فلانی رو بیندازم و خودم را جر بدهم که تو را دوباره برگردانم کارگاه ها ! گفت چشم مهندس ، دیگه حواسم هست . صمیمانه بوسیدمش و از هم جدا شدیم . این اولین و آخرین خداحافظی من بود قبل از خروجم از ایران ...

امروز توی فیس بوکم دو خط -و فقط دو خط- به شوخی با افغانها چیزی نوشتم . حالا یک ایل راه افتاده‌اند ، از استتوس فیس بوکم عکس گرفته‌اند ، برده‌اند بالاترین و همه جا لینک گذاشته‌اند ، که این اهانت نژاد پرستانه‌ی من را به تمام جهانیان اعلام بکنند . آدم بدبینی نیستم ، نیتشان حتماً که خیر است ! غریبه نیستید ، یک کمی خنده‌ام گرفت ... و همین ...