2009/04/11

آمیر حسین ! حالا که دلمو شکوندی دیگه نه من نه فاطی !

...
خدا میداند که چه روزها و شبها صفحات فارس را سرچ کردم فقط به عشق فاطی . خدا میداند که چه جاها که دنبالش نرفتم جاست فور لاو فاطی . خدا میداند که اگر نمی بود این حب فاطی چه بسا که غلام را هیچ هم آدم حساب نمیکردم هیچوقت . خدا میداند که تلخی مموت هرگز به کامم شیرین نمیشد جز زمانی که با فاطی لاو ترکونده باشم . خدا میداند که بعد از دوچرخه سواری فائزه هیچ تسکینی نیافتم جز ماشین سواری فاطی . آه ! و خدا به همه چیز از توش (درون سابق) آگاهست !

آری آری آمیر حسین ! درد هجری کشیده ام که مپرس . ولی دل شکستن هنر نمیباشد تا توانی دلی بدست آور . روا نبود که پشت دیوار ماشین سواری ئی اتفاق بیفتد آنهم چه جود ؟ اشتباهی ! و ما خموش بمانیم . همانا که ما همه جور شتر سوار شده ایم الا دولا دولا . بانگ بر تو آمیر حسین ! پس باشد تا تو همچنان آسته بری آسته بیای تا فاطی شاخت نزنه . که بقول کیارش عزیزم "تا مبادا که ترک بردارد ، چینی نازک خوش تیپی من" !


دوستان من ای محرمان اتفاقات پشت دیوار ! دگر از من مخواهید هیچ فاطی نامه ی عشقولانه ای بنویسم که این دیل دان شکست . اصرار نورزید ، الحاح نکنید ، ابرام نداشته باشید . نامه های پر مهرتان را بجای من بفرستید برای پست الکتریکی همان آمیر . ما با این چیزها جو گیر نمیشویم برویم به "ناموس دولت" گیر بدهیم دوباره . آنهم کجا ؟ پشت دیوار ! چه جور ؟ اشتباهی ! در چه حال ؟ ماشین سواری ! با کی ؟ ای بی ادبها !


و که دیگر و زین پس بین ما خراب شد . تمام شد هر چه بین ما بود .آمیر حسین حالا که اینجوریه دیگر نه من نه فاطی ! همین !