2009/02/06

مصاحبه با خودم : علیرضا جان جسارتاً چه مرگته باز ؟!

.
خودم : علیرضا باز چیه تو رو ؟ هنگ کردی ؟ اصلاً انگار هر چند وقت یک دفعه باید بگیریم بزنیمت تا بنویسی ها . خوشت میاد تو این اوضاع ؟
من : نه خوشم نمی آد . نمیدونم هم چمه . علائم هنگ کردگی هم در خودم نمی بینم هر چند که هنگ کردن اصلاً علامت نداره . خودمم نمیدونم چرا اینروزائی که دور و برم رو دقیقاً خالی کردم که بشینم خرکی بنویسم خر شدم نمی نویسم . اگر پریروز جریان بالاترین نشده بود حالا دو سه روز بود که صفحه خالی بود . وجدان کاری رو عشق است !

خودم : البته ببخشید ها . ولی جریان بالاترین به تو چه ربطی داشت ؟
من : اتفاقاً چون هیچ ربطی نداشت بهش پرداختم تا چشت درآد ! نه که بقیه جریانات به من ربط داره که حتماً باید دربارشون اظهار نظر کنم ؟ آره داداش !

خودم : خب اینطوری که هر روز بالاخره یه جریانی میشه یه وقت کمتر یه وقت بیشتر . رفتی اون صفحه جدید رو هم که قرار نیست فعلاً کسی آدرسشو داشته باشه زدی باز داری برّ و برّ منو نگاه میکنی . یکی دیگه رو هم که قراره تو همون بلاگفا بنویسی کپی کنی تو سایت اصلی ما که به کسی نمیگیم . وجدان درد هم که داری . اصلاً خوشم میاد که خودت جواب خودتو میدی . پس چرا نمی نویسی ؟
من : حالا تو بل نگیر . خب خنگ خدا اگر آدم هزارتا دلیل برای نوشتن داشته باشه و ننویسه هنگ کرده دیگه . غیر از این بود که میگفتن سادیسم داره !


خودم : پس هنگ کردی ؟
من : نخیر ! کی گفته هنگ کردم ؟ گیر نده میگیرم میزنمتا . اعصاب معصاب هم ندارم دکتر هم که پریروزا باز ما رو ویزیت نکرده برامون گواهی فوت صادر کرده . اصلاً تو اینجا چیکار میکنی این وقت روز ؟ برو تو همون صفحه خودت من گو له . اینجا مال منه . فضولی ها !

خودم : اولاً اینجا مال من هم هست . ندیدی بعضی وقتها بجای تو من توش حرف میزنم ؟ ثانیاً هم نداره . همین اولاً بسه !
من : تو بیخود میکنی اینجا حرف بزنی . اینجا که جای خود آدم نیست . جای خودشه . دیدم آویزونی رفتم برات اون صفحه ی من گو له رو زدم ناراحتی یه delet بزنم حذف میشه . الهی تو هم حذف بشی !

خودم : نگفتی چرا نمی نویسی ؟
من : عجب خریه ها ! اینهمه حرف زدیم باز این رو مخ ما نقاره میزنه . حالا خودت برو کشف الشهود کن ببین جریان چیه . تازه هیچ اعتباری هم به من نیست . هزار دفعه تا حالا اینجوری شدم نشستم با تو کل انداختم دو ساعت بعد نشستم نوشتم تمیز . تا چشت درآد !

خودم : اصلاً ما رو بگو اومدیم بهت حال بدیم یه کم تحویلت گرفتیم . از این به بعد منم ازت سلب مسئولیت میکنم . از این به .....
من : هو هی اوهو ررررر ! نکه تا حالا خیلی بمن احساس مسئولیت داشتی ؟ زرت و پرت نکن اینجا آبروتو میبرم ها . تو یکی رو میخوای خودتو تحویل بگیره آویزوون !

خودم : من دیگه هیچی بتو نمیگم با اینهمه میمونی که هستی . فقط بدون همین کارا رو میکنی آدم دلش نمیخواد بهت نزدیک بشه دیگه . الهی خیط بشی که خیطم کردی مادر !
من : برو مادر یکی میزنم به تشتک نوشابه بگی امجدیه ، به مارمولک بگی مترو ، به دسته موتور بگی بلوتوث !

خودم : اونوقتی که اینکارا رو میکردی دائیت آژان بود . النگوهاتو درآر بعد . اصلاً خوب اسمی تو همون بالاترین برا خودت گذاشتی دردونه ی حسن کبابی !
من : ببین اسم بالاترین رو نیار داغ میکنم میزنم جرت میدم ها . هکر مزدور . دیدی برات دعوتنامه ندادم رفتی هکش کردی ؟ عقده ای !

خودم : دنباله دنباله دنباله دنباله !
من : مردی وایسا نشونت بدم . میگم این اسماء متبرکه رو پیش من نبر تو .....

خودم : ی ی ی ی ی ی ی ... !
من : ادای منو درمیاری ؟ الآن میرم من گو له رو حذف میکنم !

خودم : مالیدی ! الآن میرم همون من گوله دو خط مینویسم چشت درآد حال کنن ملت . حذفش کنی هم مثل سه تای قبلی دوباره یکی دیگه میزنم . تو که دوباره کارت بمن میفته . دارم واست !

( این درگیری تا حالا که سه ساعت میگذره همچنان ادامه داشته و همسابه ها هم جمعند . یه عده منو گرفتن یه عده هم خودمو ما هم چون مطمئنیم دستمون بهم نمیرسه برای هم مشت و لگد پرت میکنیم تو هوا ! )